امشب هوا تاریک و دلگیر است
مثل دلم ، با عشق درگیر است
دل بسته ام ، بر موی دلداری
هر چند می دانم کمی دیر است
مثل گلی یک ذره پژمرده ست
زیباست ، گرچه یک کمی پیراست
مثل قمر ، آواز می خواند
گر چه صدایش مثل آژیر است
طعم لبان دیگران ، کشکی
طعم لب او ماست و موسیر است
با یک نگاهش ، شیر می گیرد
هرمژه اش خود یک کمانگیراست
من ، زنده پیش چشم او موشم
کی گفته شیر مرده هم شیراست
از عاشقی ، چیزی نمی داند
اهل هنر، نه ، اهل تدبیر است
گفتی ببرم بند عشقش را
اما گلوی قلب من گیر است
عاشق شدن که دست آدم نیست
این کارها هم کار تقدیر است