شعر آدم
ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )
خانه
تماس با من
شعر آدم
ابوالحسن درویشی مزنگی( آدم )
پیوندهای روزانه
صفحه کتاب "مسافر آینه" در اینستاگرام
شعر آدم در اینستاگرام
کتاب های من
جور دیگر دیدن
شب هزار و دوم
وسوسه سیب
همنوایی غزل و قلم
پیله خیال
ایستگاه آخر
در ستایش عشق
مرا مجنون صدا بزن
بیا بر عالم و آدم بخندیم (طنازیهای آدم)
دوباره لبخند بزن
طبقه بندی موضوعی
شعر نو
(۶۱)
شعر کلاسیک
(۵۲۶)
عکس نوشته
(۳۵۹)
طنز
(۱۷)
کتاب
(۱۲)
تک بیت
(۲۶۶)
خوشنویسی
(۵۵)
غزل
(۶۸)
شعر سپید
(۲۰)
مثنوی
(۲)
ترانه
(۱)
کتاب مسافر ینه
(۶)
خلاصه آمار
پربیننده ترین مطالب
قلب پاره های من
بودن یا نبودن
نامردی زمانه
دست تقدیر
بهانه
قفس
زندگی پر غلط
لذت زندگی
قصه غصه
دلگیر
محبوب ترین مطالب
معجزه کتاب
آینه دل
قایق شکسته
لحظه آخر
ما نیز شبیه دیگرانیم
وادی جنون
در میان شعله ها
عشق خیالی
نقاب لبخند
پنجره عشق
۱ مطلب در مهر ۱۳۹۴ ثبت شده است
فراموش نمی کنم !
هنوز
فراموش نکرده ام
آن روزهایی را
که دارا انار داشت
و خواهرم سارا
برای انار گریه می کرد
انگار همین دیروز بود
فراموش نکرده ام
هنوز
دستهای من
متورم ترکه های آموزگار است
_آقا اجازه !
چرا سارا انار ندارد؟
مثل پدر ما
پدر سارا هم
وضعش خوب نیست !
هیچ کدام از بچه های کلاس انار نداشت
اما همه به سوالم خندیدند
و معلم
علامت سوال بزرگی را
که درخنده هایشان بود
ندید!
فراموش نکرده ام
من قهرمان نبودم
اما تنها بودم
و دست هایم
هنوز متورم آن تنهایی است !
____
(ادم)
۰ نظر
۰
۰