مثل نسیم صبح بهاری ، وزید و رفت
مانند گل ، ز باغ ما دامن کشید و رفت
سر زد به ساحل دل تنهایی ام ، ولی
چون موج، بیقراری ما را ندید و رفت
تا باغ عشق آمد و مانند قاصدک
یک حرف از پیام قلب ما نچید و رفت
چون ماه ، پا به چشمه چشمان من نهاد
از تور پر ز خون مژگانم چکید و رفت
یک شب ، کبوتر خیال خاطرات او
از بام آرزوی خواب ما پرید و رفت