شعر آدم

شعر  آدم





پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل طنز» ثبت شده است

 

ما مردم خرسند و درویشیم

آزاده از هرچه کم و بیشیم

دنیا پر از گرگ است از هر سو

بیچاره ما دراین میان میشیم

هر چه عسل در کوزه آنها

ماها فقط در معرض نیشیم

آن دیگران چون پسته خندانند

ما له شده مانند کشمیشم

شادی نصیب ما نمی گردد

ما زاده اندوه و تشویشیم

بس درد دیدیم در نگاه خلق

فارغ ز رنج و غصه خویشیم

در بازی اهل زمانه ما

یا ششدریم، یا یکسره کیشیم

حرف دل ماها فقط آه است

ما مردم خرسند و درویشیم

۰ نظر ۲۳ خرداد ۰۲ ، ۰۶:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

کردم عقل پیر خود را دک برای دیدنت

رفته ام در جامه ی دلقک،  برای دیدنت

مانده  در انبار پلکم آنقدر پنهان که زد

سیب سرخ چشم هایم لک برای دیدنت

چشم خود را  کرده ام  درویش اما در دلم

نیست حتی ذره ای هم شک برای دیدنت

گرچه  چون یوسف جوانم، دیده تارم کرده ای

گاهگاهی،می زنم عینک  برای دیدنت

دسته دسته  پُر شد از چشم تماشا کوچه ها

می تپد دل ها همه  تک تک برای دیدنت

یک زمان چون قطره برگلبرگ، مست روی تو

یک زمان چون آب  برآهک  برای دیدنت

شب هجوم آورد از دیدار تو دورم کند

لشکر رویا  زده  پاتک،  برای دیدنت

بین چشمانم و تو دیوار آتش ساختند

می کنم تقدیرخود را "هَک" برای دیدنت

۰ نظر ۲۰ آذر ۰۱ ، ۰۷:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

 

 

امروز شده چشمک و لبخند مجازی

دل دادن و دل بستن و پیوند مجازی

لبریز شد از دوری تو کاسه صبرم

دارم سر دیدار تو، هر چند مجازی

عکسی ز تو دیدم به گمانم که تو نبودی

این شک به دلم لرزه ای افکند مجازی

شب خواب تو را دیدم و با شوق گرفتم

یک بوسه از آن دو لب چون قند مجازی

امروز مجازی شده ای هم سفر من

با یاد تو رفتیم به دربند مجازی

تا چشم حسودان نزند چشم تو را چشم

آتش زده ام دانه ی اسپند مجازی

دنیای عجیبی شده دنیای من و تو

دنباله ی هر نام نوشتند: مجازی!

 

۰ نظر ۱۵ خرداد ۰۱ ، ۰۷:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

نه بگویی جان تو شر می شوم

دست در دامان خنجر می شوم

دوستت دارم ، بیا با من بمان

دوست نه ؛ این بار شوهر می شوم

تو برای من پرنسس می شوی

من   پرنس قصر قیصر می شوم

چند روزی در محل کن پرس و جو

خوب خوبم ، با تو بهتر می شوم

پهلوانم ، عاشق کباده ام

ذره ای چاقم که لاغر می شوم

گر پسندت نیست اسم من، بگو!

جای اسکندر، مظفر می شوم

با قناری قهر کردم جان تو

بی خیال هر چه کفتر می شوم

باد را از کله بیرون می کنم

تو بخواهی پاک پنچر می شوم

بی سواتم ؛ بی کمالاتم ، درست

با تو اهل درس و دفتر می شوم

پول دارم مدرکش را می خرم

از همه در علم سرتر می شوم

به گل چادر گلدارت قسم

گر چه خارم، بی تو پرپر می شوم!

۰ نظر ۰۹ خرداد ۰۱ ، ۰۷:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

 

ما مردمِ رویاییِ اهل خیالیم

در جست وجوی آرزوهای محالیم

سودای ناممکن به سر می پرورانیم

ما در کمینِ اتفاقِ احتمالیم

در خواب شیرین، خسروان شهر عشقیم

بی کوه کندن غرق رویای وصالیم

قلب جوانی می تپد در سینه ما

گرچه به ظاهر موسپید ماه و سالیم

پایان ندارد قیل و قال حرف هامان

آنجا که باید گفت اما لال لالیم

در ادعا علامه دهریم ، گرچه

در واقعیت کوزه ای پر از سوالیم

اصل تناقض نقض شد در خلقت ما

یک عمر می سوزیم و آخر کال کالیم

بغضی هزاران ساله مانده در گلومان

این درد را تاکی بگرییم و بنالیم

ما را نترسانید از غوغای طوفان

ما شاخه های یک درخت دیر سالیم

 

# از کتابِ  بیا بر عالم و آدم بخندیم

۰ نظر ۱۱ خرداد ۰۰ ، ۱۱:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)
 

منشاعشق و عاشقی هوس است

عشق باآن رَجیم هم نفس است

نیست جایی نشانِ عاشقِ پاک

حرف مفت است،اَکذبُ القصص است

عشق گه تلخ و گاه شیرین است

عقل اما میانه و مَلَس است

عشق وقتی که معرکه گیرد

عقلِ بیچاره را کلاه پس است

تجربه کرده ام که می گویم

بشنوی حرف، اگر به خانه کس است

آدمی در مثل اگر باغ است

عقل گل، عشق، مثل خار و خس است

عشق چون شاخه اضافه و عقل

باغبان است و قیچی و هرس است

تو که عمری گذشته از عمرت

بگذر از عشق، بچه بازی بس است!

عشق را پای عقل قربان کن

تیغ تیزی اگر به دسترس است

عقل یعنی رها شدن، رستن

عشق دیوانه لایق قفس است

هر دو دارند بال و پر، اما

عقل سیمرغ و عشق خرمگس است

۰ نظر ۲۳ شهریور ۹۹ ، ۰۸:۲۴
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

شکلی شبیه مردمان محترم دارد

گوشه لبخندش کمی ته رنگ غم دارد

مثل همه مدعیان اهل اندیشه

او هم همیشه لای انگشتش قلم دارد

اما ندیدم یک دو خطی چیز بنویسد

انگار کبریت سوادش نیز نم دارد

امروز از او هیچ کاری برنمی آید

هر "پس چه شد "پاسخ "فردا می کنم" دارد

هنگام پیروزی خودش هست و تلاش او

روز شکستش تا بخواهی متهم دارد

آزاده ای اهل تواضع که شب و روزش

در پیشگاه اهل قدرت پشت خم دارد

رفتار او مانند ماری خوش خط و خال است

اما نه از نوع خطرناکش که سم دارد

از کوزه عقلش نمی هرگز نمی بینی

در حرف هایش تا بخواهی " من منم " دارد

در عشق از مجنون ، صدها بار عاشق تر

همراه لیلا ، دو سه تا شیرین هم دارد

وقتی شنیدم ادعای شاعری کرده

فهمیده ام مانند من یک تخته کم دارد

 

#ادم

۰ نظر ۲۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۲۶
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)