شعر آدم

شعر  آدم





پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۰ نظر ۱۱ فروردين ۰۳ ، ۲۲:۳۱
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)


۱ نظر ۱۷ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

 

این ماه، پشت ابرها پنهان نمی ماند

این غنچه، تا پاییز در زندان نمی ماند

گل می کند، این بغض های در گلو مانده

خون دلم، در پرده چشمان نمی ماند

شیرینی آغاز سهم ما نشد ، اما

تلخی این افسانه، تا پیایان نمی ماند

پروانه ها را عطر گل، تا باغ خواهد برد

مشتاق بوی دوست، سرگردان  نمی ماند

بر روی ما بستند، آب آرزوها را

اما زمین عشق، بی باران نمی ماند

تا نوشداروی لبان تو طبیب ماست

هر درد، حتی مرگ، بی درمان نمی ماند

نام قشنگ دوست، اسم اعظم عشق است

این راز، جز در قلب ما مهمان نمی ماند

یک روز، اسب بخت ما زین می شود آخر

در پای خر، این گوی و این مبدان نمی ماند

سختی کار ما هم آسان می شود روزی

کار شما هم، تا ابد آسان نمی ماند

دل بسته حرف شما بودیم و می دیدیم

چشمان سیاهت، بر سر پیمان نمی ماند

یک کوه شک در سینه دارد عقل، اما با

اعجاز لبخند تو، بی ایمان نمی ماند

یک روز عقلش می رسد، این طفل بازیگوش

سر به هوا شاید، ولی نادان نمی ماند

سر می دهیم و دستت از دامن نمی داریم

بی تو نشانی از سر و سامان نمی ماند

در قلب از ایمان پُر ما مردم عاشق

جایی برای رخنه شیطان نمی ماند!

 

 

 

۰ نظر ۱۵ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۰۰
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

نمی شود که برایت ترانه بنویسم

مدام شعرِ تَرِ عاشقانه بنویسم

هوای شهر پُر از بوی نفرت است، ببین!

چگونه من غزل شادمانه بنویسم؟

زبانه می کشد از قلب داغدیده ام، آه

ز سوز شعله و داغ زبانه بنویسم

شب است و خانه سیاه است و من پُر از دردم

به اشکِ دیده غمِ اهلِ خانه بنویسم

نمانده است سری روی شانه ی مردی

که من حدیثِ سر زلف و شانه بنویسم

به جانِ تو، قلم از حرفِ غصّه بیزار است

ولی نشاطِ کدامین بهانه بنویسم

من از تبارِ همین مردمِ پُر از دردم

ز دردِ مردمِ اهلِ زمانه بنویسم

 

۰ نظر ۰۸ اسفند ۰۲ ، ۰۸:۴۸
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)

 

نشسته عقل و خرد در کلاس مکتب عشق
کشیده دانش و حکمت به دیده منت عشق

 اگر چه عقل هزاران دلیل محکم داشت
نشد حریف نگاهت که بود حجت عشق

به آسمان حقیقت رسیدن آسان است
چو آفتاب بسوزی اگر ز شدت عشق

تو را به گوشه محراب وصل راهی نیست
وضوی اشک بگیری مگر به نیت عشق

 حدیث دوست چه گویی به گوش کاسب زهد
ریا فروش ندارد خبر ز قیمت عشق

 بیا و بند محبت بزن به جام دلم
که این شکسته امیدش بُوَد به همت عشق

کمال عشق به از " من " گذشتن است، بیا
به سجدگاهِ " همه او" به قصد قربت عشق

 به عاشقی قسمت می دهم که شادآیی
طریق غصه خلاف است در طریقت عشق

 

۰ نظر ۱۶ بهمن ۰۲ ، ۱۰:۲۶
ابوالحسن درویشی مزنگی (آدم)